سرمایه گذاری در استارتاپ
این روزها، بازار استارتاپ ها خیلی داغتر از پیش هست، اخباری که از استارتاپ هایی نظیر اسنپ شنیده و دیده می شود، سرمایه گذاران را مجاب می کند تا در این زمینه تحقیق کنند، و به فکر سرمایه گذاری در استارتاپ باشند، تا بتوانند بخشی از سرمایه خود را در این زمینه هزینه کنند.
اما قبل از اینکه بخواهید در یک استارتاپ سرمایه گذاری کنید، شاید بهتر باشد یکبار دیگر تعریف استارتاپ را با هم مرور کنیم.
کسب و کارهای استارت آپی برای رفع یک نیاز و یا رفع یک مشکل و یا راحت کردن امور به وجود میآیند. استارتاپ ها در شروع کار در ابهام هستند و هنوز بصورت دقیق نمی دانند چه اتفاقاتی برای آینده کسب و کار آنها خواهد افتاد. از کجا بفهمیم استارتاپمون میگیره؟
اریک ریس استارتاپ رو اینجوری تعریف کرده:
استارت آپ یک نهاد انسانی است که برای ارائه یک محصول یا خدمت جدید در شرایطی که ابهام بالایی وجود دارد به وجود آمده است.
زمانی که از سرمایه گذاری در استارتاپ ها سخن می گوییم مهم است که ارزش استارتاپ قبل از سرمایه گذاری مشخص شود. اما واقعا ارزش یک استارتاپ نوپا را چگونه مشخص می کنند؟؟
گذشته ای را که وجود ندارد و آینده ای را که به آن امیدوار هستیم چگونه می توان ارزش گذاری نمود؟ هنگامی که شرکت نوپا یا استارتاپ بر سر میز مذاکره با سرمایه گذار می نشیند باید قبل از آن دید روشنی در مورد ارزش شرکت خود داشته باشد. شرکت نوپا مجبور است بر روی آینده ای که به آن امیدوار است ارزش بگذارد.
در واقع موضوع مذاکره بر سر ارزش آینده شرکت خواهد بود. تجربه ای که وجود دارد عمدتا مربوط به ارزشگذاری شرکت های با سابقه است. الگوی بومی برای این نوع مذاکرات نوپاها با سرمایه گذاران ریسک پذیر وجود ندارد یا حداقل ضعیف است. در این نوشته سعی شده است موضوع ارزشگذاری شرکتهای نوپا با دیدگاه بومی بیشتر شکافته شود. این سوالی است که وجود دارد و لذا قصد بر این است در سلسله نوشته هایی این موضوع برای علاقه مندان بیشتر روشن شود.
ارزش گذاری گذشته ای که وجود ندارد. روش های متدوالی برای ارزش گذاری شرکت ها وجود دارد. اما تمام این روش ها برای شرکت هایی است که قبلا سابقه فعالیت داشته و اطلاعات مالی آنها موجود می باشد و یا سهم آنها از بازار مشخص است. استارتاپ ها فاقد این اطلاعات می باشند چراکه به تازگی شروع کرده اند. آنچه که در ارزش گذاری استارتاپ ها مهم است پیش بینی ها است.
در واقع برآورد یک امر نسبی است. برآورد بیشتر به هنر شبیه است تا علم. پیش بینی کشش و تقاضای بازار است که ارزش یک استارتاپ را مشخص می کند. درواقع کارآفرین برای جذب سرمایه باید بتواند تصور مشخصی از تقاضای بازار داشته باشد. این پیش بینی ها باید به صورت عدد و رقم بر روی کاغذ آمده باشد. آنگاه می توان روشن تر با سرمایه گذار صحبت نمود.
به عنوان مثال استارتاپی که پیش بینی فروش سالنه(سود سالانه) ۴۰ میلیون تومان دارد آنگاه می توان آنرا حدود ۱۶۰میلیون تومان ارزش گذاری نمود. این بر اساس نرخ تورم و سود بانکی محاسبه شده است. پیش بینی ها باید به واقعیت نزدیک باشد. اگر کارآفرین در مرحله فروش و درآمد زایی باشد و بتواند آینده درخشان بازار را هم بر روی نمودار نشان دهد آنگاه می تواند ارزش گذاری بیشتری برای کسب و کار خود قائل شود.
ارزش گذاری اولیه :
شرکت شما به همان اندازه ارزش دارد که بازار برای آن پول پرداخت می کند. برای استارتاپ خود یک بازار درست کنید آنگاه به ارزشی که برای کسب و کار خود قائلید نزدیک خواهید شد.
زمانی که یک سرمایه گذار می خواهد شرکتی ورشکسته را خریداری کند ارزش تجهیزات و مستغلات اعم از زمین و … برآورده می شود.این کمترین ارزش گذاری را نصیب فروشنده خواهد نمود. چراکه ارزش فکری و معنوی خط تولید در نظر گرفته نشده است. اما زمانی که یک کارآفرین می خواهد شرکت (ایده ) خود را بین خود و سرمایه گذار تقسیم کند آنگاه ارزش گذاری باید بر اساس پیش بینی درآمد باشد. کارآفرین باید تصور دقیقی از درآمد آینده داشته باشد. اگر کارآفرین بتواند تصویر مناسبی برای درآمد خود روشن سازد آنگاه می تواند ارزش اولیه بیشتری برای شرکت خود متصور باشد. به عنوان مثال شرکتی که سالانه می تواند ۱۰۰ میلیون تومان سود خالص داشته باشد مانند این است که پانصد تا هفتصد میلیون تومان پول نقد نزد بانکی با ۲۰ درصد سود سالانه گذاشته شده باشد. به این مقدار می توان ارزش ایده – نام شرکت – سود خط تولید محصولات آینده و… را هم اضافه نمود. آنگاه سرمایه گذاری که قصد سرمایه گذاری با ۵۰ میلیون تومان داشته باشد می تواند ۱۰ درصد سهام شرکت را داشته باشد.
البته باید در نظر داشت که سرمایه گذاران ریسک طلب عموما به دنبال بازده به مراتب بیشتر از سود بانکی هستند و لذا آنها به ازای هر یک میلیون تومان سرمایه گذاری انتظار بازگشت بین سه تا شش برابر پول خود را در یک بازه چند ساله دارند. اصولا این جذابیت است که باعث جذب آنها به سمت کسب و کارهای نوپا خواهد شد.شرایط بازدهی چندین برابر می تواند سرمایه گذاران فرشته را به سمت کسب و کارهای نوپا سرازیر نماید.
نتیجه اینکه برای استارتاپی که فاقد سابقه مالی است ارزش گذاری بر اساس پیش بینی از کشش و تقاضای بازار انجام می شود.
نکته : برآورد یک هنر است تا علم. هنر پیش بینی در سرمایه گذاری استارتاپ ها بیش از هر چیزی نیاز است. این برمی گردد به شم اقتصادی سرمایه گذار و شناختی که از نیاز های بازار دارد.
آیا سرمایه گذاری می خواهیم یا فداکاری ؟ در برخورد با سرمایه گذار باید منطقی عمل نمود. لازم است که دلایل و توجیهات کافی برای متقاعد کردن او وجود داشته باشد. این نوع سرمایه گذاری باید جذاب به نظر آید. این خود نوعی مهارت در ارائه لازم دارد. همچنین نیاز است که مستندات کافی مبنی بر موفقیت آینده تنظیم شود. مسلما نباید از سرمایه گذار انتظار فداکاری داشت. سرمایه او برای ما هم باید ارزشمند باشد و لذا تمهیدات کافی برای بازدهی آینده در نظر گرفته شود.
چالش سرمایه گذاری در طلا و زمین به جای تولید : این یک واقعیت است که سرمایه گذاری سنتی (خرید و فروش زمین-طلا- مسکن) وجه غالب در اقتصاد کشور می باشد. در مرحله بعد سرمایه گذاران تقریبا آگاهتر در بازار سهام کار می کنند که به نوعی مشارکت در سود وزیان شرکت های بورسی است. شرکت های پذیرفته شده در بورس تهران عمدتا شرکت هایی با ساختار بسیار بزرگ و گردش مالی میلیاردی می باشند.
سرمایه گذاری در شرکت نوپایی که فعلا نام ونشانی ندارد نیاز به بینش خاصی خواهد داشت. کارآفرین باید خلا ناشی از ناشناخته بودن را با طرح های توجیهی و برنامه های مالی و توسعه ای کسب و کارش پرنماید. واقعیت این است که در اقتصاد مبتنی بر سرمایه گذاری سنتی این وظیفه کارآفرین است که به اندازه کافی جذابیت برای کسب و کار خود ایجاد نماید تا سرمایه گذار ریسک طلب را به سمت خود جذب کند. همانطور که قبلا گفته شد نباید از سرمایه گذار انتظار فداکاری را داشت بلکه باید بازدهی چندین برابر طرح توجیهی کارآفرین بتواند جذابیت لازم در ذهن سرمایه گذار را ایجاد نماید. اگر سرمایه گذاری در کسب و کار شما نتواند جذابیتی بیش از بازار طلا-مسکن ایجاد کند آنگاه جذب سرمایه بسیار مشکل خواهد شد. این یعنی راه رفتن در شرایط واقعی و مبتنی بر منطق.
برای جذب پول ، پول لازم است : شما باید قبول کنید برای اینکه بتوانید سرمایه جذب کنید نیاز به مشاوره افراد و شرکت هایی خواهید بود که در زمینه تهیه طرح اقتصادی و ارزش گذاری شرکت ها تخصص دارند. آنها تجربیات و روش های خود را در اختیار شما قرار خواهند داد. این مرحله مهمی در بزرگ شدن شرکت شما خواهد بود. آنها ساختار شرکت شما را برای جذب سرمایه آماده می کنند. اصولا یکی از گام های مهمی که بیزنس های کوچک در راستای بزرگ شدن خود طی میکنند همانا بهره گیری از مشاوران اقتصادی و بیزنسی می باشد.
نکته : مهم است که بدانیم چقدر سفارشی عمل می کنیم و چقدر دیدگاه تولید انبوه داریم. اصولا زمانی که مشغول ایجاد یک محصول خاص برای یک شخص یا سازمان خاص می باشیم نمی شود نام آن را کارآفرینی یا استارتاپ گذاشت. در واقع استارتاپ با دیدگاه تولید انبوه و همه گیر شکل می گیرد. این مساله خصوصا برای شرکت های نرم افزاری که مشغول ایجاد برنامه های سفارشی برای مشتریان می باشند قابل توجه است. سفارشی سازی در تمام دنیا هزینه های بسیار سنگینی دربردارد.
داستان گوی خوبی باشید : موفقیت در جذب سرمایه بستگی زیادی به نحوه ارائه (پرزنت) ایده دارد. می توان ایده و مشخصات آن را مکتوب نموده و آنرا ارائه نمود. اما راه بهتری هم وجود دارد و آن فن داستان گویی است. تجربه نشان داده است که بازاریابانی که برای محصول خود داستان می گویند نسبت به آنها که صرفا به ارائه مشخصات برجسته محصول خود بسنده می کنند، موفق تر هستند.
یک داستان باید از ابتدا و انتهای مشخصی برخوردار باشد. دارای نقاط فراز و نشیب خواهد بود. دلایل بوجود آمدن یک نیاز مشتری را بررسی می کند. دارای کاراکترها و شخصیت های متنوعی خواهد بود. نقش های مختلف و رویکرد آنها نسبت به ایده و محصول را تعریف می کند. ایده یا محصول در خلال داستان مطرح خواهد شد. نقشی برای محصول خواهید یافت. خواننده (سرمایه گذار) به تدریج با محصول و مشخصاتش آشنا خواهد شد. ذهن خواننده فرصت خواهد داشت که آنرا از نمای دور و از دید بقیه هم ببیند. این باعث ماندگاری بیشتری در ذهن خواننده خواهد شد.
هر داستان حول یک موضوع استوار است. می توانید یک موضوع رایج روز را پیدا کنید. می توانید از اخبار روز و سایت های اجتماعی هم کمک بگیرید. سپس ارتباط آن موضوع با ایده یا محصول خود را پیدا کنید. این نیاز به خلاقیت هم خواهد داشت. می توانید به داستان های دیگران هم بپیوندید و آنها را تقویت کنید. این یک بازی برد-برد خواهد بود.
نتیجه : از آنجاییکه کارآفرین سرمایه کافی نخواهد داشت لازم است داستان گوی خوبی باشد. برای این کار تقویت مهارت های نوشتن لازم است.
*** مهم — ایده را به ماکت اولیه برسانید : این خیلی خوشبینانه و تا حدودی تخیلی خواهد بود که کارآفرین تازه کار بتواند صرفا با ارائه یک ایده عالی موفق به جذب حمایت شود. هرچقدر هم ایده عالی باشد امید به جذب سرمایه ضعیف خواهد بود. حتی ترس از دزدیده شدن ایده هم بی معنا خواهد بود. برای همین است که ایده پرداز نباید زیاد از مطرح کردن ایده اش بترسد.
در واقع آنچه به یک ایده ارزش می بخشد همانا عملی کردن آن است. ایده ای که به واقعیت تبدیل شود ارزش بسیار بیشتری خواهد داشت. کافیست خود را جای سرمایه گذار بگذارید. اگر موفق شوید که به جای او فکر کنید آنگاه متوجه خواهید شد که برای اینکه سرمایه دوست داشتنی خود را در معرض خطر قرار دهید دو شرط لازم است : ۱- یا آنرا به راحتی بدست آورده باشید ۲- یا اینکه اطمینان نسبی از موفقیت محصول داشته باشید. راه حل دوم در صورتی حاصل خواهد شد که ایده خام تبدیل به محصول شده باشد. این اعتماد سرمایه گذار را افزایش خواهد داد.
لازم است کارآفرین ایده خود را حداقل به یک ماکت اولیه (prototype) رسانده باشد. در این صورت به صورت روشنتری می توان بر روی آینده آن صحبت نمود. ماکت اولیه حداقل برخی از موانع اجرایی شدن ایده را طی کرده و با محدودیت های دنیای واقعی روبرو شده است. این اعتماد سرمایه گذار را افزایش خواهد داد.
آنالیز نیاز های کسب و کار : قبل از اینکه به سمت سرمایه گذار بروید دقیقا برای خود آنالیز نمایید که چه میخواهید. لازم است برنامه مالی مشخصی داشته و نیازهای خود را بدانید. اگر تحلیل مشخصی از نیازهای خود داشته باشید آنگاه به ارقام مشخصی در مورد سرمایه مورد نیاز خود خواهید رسید. برای مذاکره با سرمایه گذار برنامه مالی و اجرایی تدوین شده لازم است. در غیر اینصورت گفتگوها نتیجه مشخصی نخواهد داشت.
نکته انتقادی بومی : در صحبت با برخی از کارآفرینان بومی خصوص در استارتاپ های وبی، مشخص شد برآورد دقیقی از سرمایه مورد نیاز خود نداشته و حتی نیاز مشخصی به سرمایه هم برای کسب و کار خود قائل نیستند. البته این به فرهنگ کسب و کار هم بر می گردد. در ادبیات رایج کسب و کار کشور اکثر صنعت گران موفق کسانی بده اند که بر روی پای خود بوده و از نقطه صفر به پیشرفت رسیده اند و لذا اهمیت کار گروهی و جذب سرمایه و… کم رنگ تر خواهد بود. دلیل دیگر می تواند بازار کم رونق خرید و فروش تکنولوژی در کشور باشد که همین باعث عدم نیاز به سرمایه خواهد بود. (این نکته در جای دیگری به صورت کاملتر بررسی شده است)
مثال پیش فروش ساختمان : سرمایه گذاری در استارتاپ ها موضوع جدیدی است. ممکن است نیاز به مثال های مختلفی برای روشن شدن قضیه داشته باشد. اما اگر به معاملات رایج در اطراف خود توجه بیشتری داشته باشیم آنگاه می توان مثال های کمک کننده زیادی پیدا کرد. به عنوان مثال الگوی پیش فروش ساختمان که در بازار مسکن بسیار رایج است می تواند به الگوی جذب سرمایه برای استارتاپ ها کمک کند. هنگامی که مشتری (سرمایه گذار) برای پیش خرید یک واحد مسکونی مراجعه می نماید آنگاه هرچه مدارک و مشخصات زمین و نقشه ها کاملتر و روشنتر باشد اعتماد وی به سرمایه گذاری خود بیشتر خواهد شد. در صورتیکه ماکتی از کار وجود داشته باشد و یا بخشی از پروژه شروع شده باشد اعتماد بیشتر خواهد شد. این فرایند موفق تر خواهد بود اگر پیش نویس قرارداد بین سازنده و سرمایه گذار از لحاظ حقوقی کامل و مطمئن باشد.
مهارت محاسبه ارزش ها : هنگامی که قرار است برای کسب و کار خود شریک بگیریم اعم از گسترش تیم یا جذب سرمایه گذار، لازم است برآورد عددی مناسبی از ارزش های کسب شده قبل و بعد از شراکت داشته باشیم. این خصوصا در شرکت های تکنولوژیک که بیشتر بر مبنای فکر و ایده می باشند چالش جدی خواهد بود. خصوصا در فرهنگ جاری کسب و کار کشور که مبنای روشنی برای ارزش گذاری مالکیت فکری وجود ندارد.
برای این لازم است همیشه ماشین حسابی در جیب خود داشته و ارزش چیز های مختلف را محاسبه نماییم. اعم از کالاهایی که ملموس هستند و چیزهایی که غیر ملموس هستند مانند زمان و فکر و تکنولوژی و روش و فرایند و …..
نکته :ممکن است شما برای شرکت خود ارزشی ریالی را محاسبه نموده باشید اما باید توجه داشته باشید که مقدار ارزش واقعی شرکت شما آن مقداری است که بازار حاضر است برای آن بپردازد. این ممکن است با ارزشی که خود محاسبه نموده اید فرق زیادی داشته باشد!
خط باریک بیزنس : برای اینکه بدانیم چرا به سرمایه نیاز داریم باید توان خودمان دستمان بیاید. ما نمیتوانیم هم طراح باشیم هم برنامه نویس هم گرافیست. سرمایه هم نداریم. نمی توانیم مدیر هم باشیم. توانمان خیلی خیلی کم است. پس باید یک خط باریک خیلی باریک که اساس بیزنس است را بگیریم و برویم جلو. خطی که بیشترین ارزش افزوده در آن نهفته است. نیاز به کار فکری و محاسباتی دارد. مثل الگوریتم گوگل! یا روش تولید انبوه. بقیه را باید طی یک برنامه ریزی با شراکت ببریم جلو. باید آن خط باریک و لاغر را گیر بیاوریم.(در مورد خط باریک بیزنس بعدا بیشتر پرداخته خواهد شد)
اقتباس: کتاب “کارآفرینی در استارتاپ ها” – بخش ارزشگذاری شرکت های نوپا